پشت پناه او که از اهل سما بود
خورشید نورش منجلی از نور او بود
او جلوه ی خوش نقش ذات کبریا بود
سر داد و شد سردار تا روز قیامت
قاری قرآن بر نی و قبله نما بود
تیری که از سوی عدو آمد به سویش
انگار مشتاق دیدن خون خدا بود
شب آمد و مهتاب محو ماه رویش
اوج طلوع روشنایی کربلا بود
در گوشه ای از خیمه ها گرم مناجات
در کنج دیگر خواهرش گرم دعا بود
الغوث می گفت و به خواهر خیره می شد
چون زینبش دخت علی مرتضی بود
خواهر کنارش آمد و با گریه بنشست
خواهر دلش محزون ز داغ مجتبی بود
بعد از حسن مانده برایش یک برادر
دختر شینا...برچسب : نویسنده : bigheid بازدید : 142