نوبر

ساخت وبلاگ
رفت و نگاهش بر خدا بود و خدا بود

پشت پناه او که از اهل سما بود

خورشید نورش منجلی از نور او بود

او جلوه ی خوش نقش ذات کبریا بود

سر داد و شد سردار تا روز قیامت

قاری قرآن بر نی و قبله نما بود

تیری که از سوی عدو آمد به سویش

انگار مشتاق دیدن خون خدا بود

شب آمد و مهتاب محو ماه رویش

اوج طلوع روشنایی کربلا بود

در گوشه ای از خیمه ها گرم مناجات

در کنج دیگر خواهرش گرم دعا بود

الغوث می گفت و به خواهر خیره می شد

چون زینبش دخت علی مرتضی بود

خواهر کنارش آمد و با گریه بنشست

خواهر دلش محزون ز داغ مجتبی بود

بعد از حسن مانده برایش یک برادر

دختر شینا...
ما را در سایت دختر شینا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bigheid بازدید : 142 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 4:16