دختر شینا

ساخت وبلاگ

گاهی برای آنچه می بینیم غمینم

گاهی خودم هستم انیس و همنشنیم

گاهی دلم تنگ طلوعی و شروعی

در فکر کوچ از این غروب سرزمینم

پاییز پایان یابد و آید بهاری

من باشم و باران و تو ای بهترینم

در زیر چتر آسمانی پر ستاره

ماه رخ زیبا و ماهت را ببینم

دستم به دستانت وجودم با وجودت

خورده گره ای همسفر ای نازنینم...

دختر شینا...
ما را در سایت دختر شینا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bigheid بازدید : 25 تاريخ : دوشنبه 2 بهمن 1402 ساعت: 17:02

بسمه تعالیحضرت آیت الله محمودی گلپایگانی سلام علیکمدر ابتدای کلام پناه می برم به خدای رحمان از شر هوای نفس و از خدای عزیز می خواهم در ادای کلمات مرا از نفس پرستی برحذر دارد. روزگاری از سر انتخابی درست یا غلط تصمیم گرفتم رخت روحانیت بر تن کنم و شما را به مثابه آینه ای می دیدم که عاقبتی نیک رابر من به تصویر می کشیدید. روبروی مسئولین حوزه ی مروی نشسته بودم و از انگیزه ام سوال کردند . در پاسخ گفتم کلام و مرام روحانی مسجدمان نقشی بزرگ داشت برای حضور من در اینجا . گاهی از پنجره اتاقک بالا راه رفتن با طمانیه تان را نگاه می کردم و طبق حدیث نبوی با نگاه بر عالم خود را در حال عبادت می یافتم . روزگار گذشت و قسمت ما حوزه نبود . انگار خدا هم می دانست که من آدم بشو نیستم.با خودم گفتم حوزه برای چه؟ برای دین؟ خب اگر خدمتی هست بدون لباس روحانیت آستین ها راحت تر بالا می رود. آستین ها را بالا زدم و شروع کردم به کار . اگر خاطر مبارکتان باشد اولین اقدام فعالیت در کتابفروشی حیاط مسجد بود. ایامی گذشت و دست روزگار گوشم را پیچاند و سرم را کچل کرد و روانه ی سربازی شدم.در آن ایام مرخصی های ساعتی می گرفتم و به امور بچه های مسجد مشغول می شدم. بچه ها عاشق مکبری بودند. گاهی هم اذان می گفتند و قرآن هم می خواندند. یک سالی بر این منوال گذشت و چشم باز کردم حدود 50 بچه ی قد و نیم قد اطراف خودم جمع کرده بودم. روزگار خوشی بود . کوه می رفتیم . ورزش می کردیم. صبح های جمعه زیارت عاشورا برقرار بود. همه می آمدند.از این که توانسته بودم جمع زیادی از بچه های محل را با مسجد آشنا کنم احساس خوبی داشتم.پر تلاش و مصمم بودم. شور جوانی داشتم. اما غافل بودم که آنها به من جذب شده بودند و من مربی خوبی نبودم.حالا که سال ها از آن رو دختر شینا...ادامه مطلب
ما را در سایت دختر شینا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bigheid بازدید : 101 تاريخ : يکشنبه 5 تير 1401 ساعت: 13:11

به نام او که آفرید...روزگار روزهایش را به رخ بندگان خدا می کشد و ما بندگان خدا هم ، بنده ی این روزگار می شویم و لحظه  هایمان را با دلخوشی هایمان معامله می کنیم . آن روز که خدا انسان را در عرش آفرید شا دختر شینا...ادامه مطلب
ما را در سایت دختر شینا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bigheid بازدید : 136 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1398 ساعت: 2:47

به اندازه گذشتگان و گذشته ی حاضران "تجربه" هست.

 

 

 

بیاموزیم تا رستگار شویم...

دختر شینا...
ما را در سایت دختر شینا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bigheid بازدید : 141 تاريخ : سه شنبه 4 تير 1398 ساعت: 5:22

صبحگاهان در مسیری بی غبار  روز از نو بود وقلب روزگار  می تپید و پای مردم می دوید  مردم و شهر و خدا هم آشکار اول صبح و به دست پیرمرد کیسه ای بود و نشاطش برقرار گاه چشمانش به چشمان خدا قلب با ایمان او ا دختر شینا...ادامه مطلب
ما را در سایت دختر شینا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bigheid بازدید : 144 تاريخ : شنبه 13 بهمن 1397 ساعت: 10:02

سپیده آمد و صبحی سپید شد آغاز

دمید نور خدایی که هست صاحب راز 

جهان جوان شد و جان دوباره ای بگرفت

دمید بلبل نیکو سخن به ساز خود با ناز

شکوه و شوکت هر خلقتی نمایان شد

هزار حمد و ثنا بر این همه اعجاز

منادی دل شیدا گشود فصل سخن

که اهل عشق بهار است و موسم پرواز

دو بال خویش برای عروج بگشایید

برای دوست بخوانید نجوای نیاز

 

 

دختر شینا...
ما را در سایت دختر شینا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bigheid بازدید : 155 تاريخ : شنبه 13 بهمن 1397 ساعت: 10:02

تقدیم به روح بلند شهدای سانچی...

 

آبی ترین دریا به زیر پایتان بود

چشم دل اهل خدا دریایتان بود

آتش میان آب بود و آسمان هم

در انتظار ماهتاب رویتان بود

آن جا میان آن همه خاکستر و آب

ذکر اغثنا بر دل و  لبهایتان بود

جایی برای اهل عقبی نیست اینجا

رفتید آنجایی که الحق جایتان بود

در وسعت دل هایتان غرق است دریا

دریا فقط یک گوشه از دنیایتان بود

 

 

 

 

 

دختر شینا...
ما را در سایت دختر شینا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bigheid بازدید : 153 تاريخ : شنبه 13 بهمن 1397 ساعت: 10:02

بخش اول- مقدمه قدری ریش و برق انگشتر نقره و سرخی عقیقش با ظاهری شبیه به اسلامگراها و باطنی که فقط خدا از اون خبر داره، رفقایی هستند که در این سال ها همیشه با من بوده و حتی یه لحظه تنهام نذاشتن. اینهایی که دختر شینا...ادامه مطلب
ما را در سایت دختر شینا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bigheid بازدید : 159 تاريخ : دوشنبه 4 دی 1396 ساعت: 0:17

رفت و نگاهش بر خدا بود و خدا بود پشت پناه او که از اهل سما بود خورشید نورش منجلی از نور او بود او جلوه ی خوش نقش ذات کبریا بود سر داد و شد سردار تا روز قیامت قاری قرآن بر نی و قبله نما بود تیری که از سوی عدو آمد به سویش انگار مشتاق دیدن خون خدا بود شب آمد و مهتاب محو ماه رویش اوج طلوع روشنایی کربلا بود در گوشه ای از خیمه ها گرم مناجات در کنج دیگر خواهرش گرم دعا بود الغوث می گفت و به خواهر خیره می شد چون زینبش دخت علی مرتضی بود خواهر کنارش آمد و با گریه بنشست خواهر دلش محزون ز داغ مجتبی بود بعد از حسن مانده برایش یک برادر دختر شینا...ادامه مطلب
ما را در سایت دختر شینا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bigheid بازدید : 142 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 4:16

لدر روز یکشنبه 21 آبان ماه زلزله ای به بزرگی 7 و 3 دهم ریشتر منطقه ی ازگله ، واقع در استان کرمانشاه را لرزاند . بیشترین آسیبها و تلفات جانی در شهرهای "سر پل ذهاب" و قصر شیرین رخ داده و طبق آخرین آمار 433 کشته و بیشتر از 7 هزار زخمی حاصل این تجربه ی تلخ بوده. دیروز بعد از 72 ساعت از وقوع زلزله ، از زیر آوار پسر 8 ماهه ای به صورت معجزه آسا نجات پیدا کرد. البته مادر این پسربچه که برای نجات فرزندش او را در آغوش گرفته بود، غزل خداحافظی را در اولین لحظه ها زیر خروارها خاک و آوار خوانده بود. روحش شاد. .... آن شب خدا انگار تقدیری دگر داشت از سرنوشت مبهم مردم خبر داشت آن شب تمام زندگی پیچیده می شد گویا زمین بر مردمان چشمان تر داشت مرغ اجل بر خانه ها پرواز می کرد بر چشم اهل آسمان گاهی نظر داشت وقتی مهیا شد بساط پر کشیدن پرواز شد روزی آن که بال و پر داشت یک لحظه دنیای خلائق واژگون شد دست اجل بگرفت آن ها را و برداشت بین خرابه در میان کوخ و آوار مادر ولی فرزند دلبندش به بر داشت روحش مسافر بود اما جسم پاکش فکر نفس های جگر گوشه به سر داشت مادر فدا شد تا بماند شیرخواره آن شب خدا انگار تقدیری دگر داشت... دختر شینا...ادامه مطلب
ما را در سایت دختر شینا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bigheid بازدید : 150 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 4:16