روز از نو بود وقلب روزگار
می تپید و پای مردم می دوید
مردم و شهر و خدا هم آشکار
اول صبح و به دست پیرمرد
کیسه ای بود و نشاطش برقرار
گاه چشمانش به چشمان خدا
قلب با ایمان او امیدوار
زیر لب ذکر خداوند و دعا
یار غارش بود رب کردگار
پاک بود و پر از حس تپش
در هوایی پر سکوت و پرغبار
عزتش در بی نیازی منجلی
او توکل داشت بر پروردگار
نان و ایمانش به راه و دور بود
از تجارت های تلخ و شبهه دار
دختر شینا...
برچسب : نویسنده : bigheid بازدید : 144