دوباره حضور

ساخت وبلاگ

به نام او که آفرید...

روزگار روزهایش را به رخ بندگان خدا می کشد و ما بندگان خدا هم ، بنده ی این روزگار می شویم و لحظه  هایمان را با دلخوشی هایمان معامله می کنیم . 

آن روز که خدا انسان را در عرش آفرید شاید می خواست که انسان هم یاد خدا را در فرش بیافریند و هزاران افسوس که دنیا آنقدر نقش خود را زیبا جلوه داد که زشتی هایش را ندیدیم و ندیده به حضور گرم خود پذیرایش شدیم. 

آنقدر در دریای آمال و آرزوهایمان غوطه ور شدیم که رسالت خویش را فراموش کردیم و اصلا یادمان رفت برای چه آمدیم. 

خدا دنیا را بزرگ آفرید تا وسعت دید ما هم بزرگ باشد. 

آسمان را و ستاره هایش را و ماه و خورشید را در جوار چشم هایمان قرار داد تا شاید قدری به خود زحمت اندیشه دهیم . 

ما را در محضر پیامبر درونی قرار داد و امر فرمود که تعقل کنیم . 

وجودمان را سرشار از نشانه های خود ساخت و از خلقت تا رحلت ، فرصت نگاه کردن عطا کرد . 

فرمود که ای انسان اندیشه کن . 

در خلقت آسمان که چگونه برافراشتم 

در خلقت زمین که چگونه آن را گسترانیدم 

در خلقت کوه ها که چگونه آن را استوار ساختم 

و در خلقت شتر ...

گاهی به ما انگیزه می دهد و آنان که اهل اندیشه نیستند را جایگاهی نازل عطا می کند و آنها را بدترین جانوران می نامد و بارها و بارها گلایه می کند که انسان ها اندیشه نمی کنند...

به راستی کدام انصاف ، بین ما و موهبت عقل را جدایی می اندازد؟

کدام وجدان اجازه ی فریب خوردن از دنیای دنی را صادر می کند ؟

مگر غیر این است که حتی کالبدی که با خود به دنیا آوردیم هم با خاک گورستان یکی خواهد شد؟

پس دیگر چه انتظاری از تعلقات و متعلقات داریم . 

در عجبم از دلی که رستن به آسمان را به باد فراموشی می سپارد و به زمین و زمینیان چنان بسته شده که فکر جدایی ، جانش را بالا می آورد . 

آری .... 

این ها دردهای ماست . این ها غده هایی است که دامن ما را گرفته و ماهم دست به دامنشان شده ایم . 

 عمق نگاهمان را که نگاه کنیم ، هر چقدر وسیع هم که باشد ، در آخر بازتابی از خودمان را نمایان می کند. 

خودمان را می بینیم و بس و غافل از این که خدا هم ما را می بیند و بس...

 

دختر شینا...
ما را در سایت دختر شینا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bigheid بازدید : 136 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1398 ساعت: 2:47