درد...

ساخت وبلاگ
برف می بارید و گرمای وجودت در تنم

باورم هرگز نمی آمد، خدا.. این منم؟

این منم، مثل نگاه پنجره در باغ ها

حسرتی دارم به دیدار و نگاه گلشنم

آفتاب از گوشه ی ایوان کمی تابید و رفت

رفت تا در اوج خاموشی تو را باور کنم

گاه از درز در و دیوار بادی می وزید

میرسانید از تو پیغامی به جان و بر تنم

سوز می آمد به قلب ناگزیر و خسته ام

می تپید و یاری ام می کرد بر این ماندنم

این من و یاد تو و این انتظار و دردها

این نگاهم بر در و آواز هجران خواندنم...

دختر شینا...
ما را در سایت دختر شینا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bigheid بازدید : 118 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1396 ساعت: 3:53