حدود یک ماهی از شهادت حسینش در حماء سوریه می گذشت، اما خیلی شکسته شده بود . نزدیک شدم و او را در آغوش گفتم و حس شرمندگی عجیبی داشتم...
کمرش درد گرفته بود و بعد از معاینه دکتر ، داروهایش را تهیه کردم . بعد از تزریق آمپول کمی سرحال تر شده بود.
اینبار او مرا در آغوش گرفت و گریه کرد...
شاید به یاد جوانش...
اما من کجا و جوان او...
این شعر را با تمام وجودم تقدیم او می کنم...
وقتی که رفت دلبر تو از کنار تو
آن قهرمان عشق، گل همجوار تو
وقتی وداع کرد و وجودش پر از طپش
محض خدای خود شد و شد رازدار تو
آن لحظه ای که پرستو ز خانه رفت
تا در صراط عشق شود مستشار تو
اصلا به ما بگو تو چه کردی که این چنین
پیچیده در همه جا سخن از شاهکار تو
آن شیرمرد عرصه ی غیرت که اینچنین
شد با نهیب حیدری اش مرزدار تو
احسنت، آفرین به سخاوت، به این گذشت
تقدیم عشق شد همه دار و ندار تو
گفتی شکست شیشه ی عمرت ز داغ او
صبح بهار شد سیه و شام تار تو
داغ جوان چه کرده به جانت که اینچنین
اشکت شده نشان دل غمگسار تو
امروز دیدمت قد و قامت کمان شدی
غصه نخور ، حسین می آید کنار تو
با یاد لحظه ای که علی اکبرش وداع
کرد و حسین گشت شعور و شعار تو
تو رو ضه خوانی و به گریز آشنا تری
ابکی علی الحسین، تمام قرار تو...
دختر شینا...برچسب : نویسنده : bigheid بازدید : 121