دلبند

ساخت وبلاگ
در چهارم اردیبهشت ماه، هنگام پایین رفتن از پله های درمانگاه ، نگاهم متوجه حاج آقای غلامی، شد که به تازگی به مقام شامخ "پدر شهید" نائل شده بود.

حدود یک ماهی از شهادت حسینش در حماء سوریه می گذشت، اما خیلی شکسته شده بود . نزدیک شدم و او را در آغوش گفتم و حس شرمندگی عجیبی داشتم...

کمرش درد گرفته بود و بعد از معاینه دکتر ، داروهایش را تهیه کردم . بعد از تزریق آمپول کمی سرحال تر شده بود.

اینبار او مرا در آغوش گرفت و گریه کرد...

شاید به یاد جوانش...

اما من کجا و جوان او...

 این شعر را با تمام وجودم تقدیم او می کنم...

وقتی که رفت دلبر تو از کنار تو

آن قهرمان عشق، گل همجوار تو

وقتی وداع کرد و وجودش پر از طپش

محض خدای خود شد و شد رازدار تو

آن لحظه ای که پرستو ز خانه رفت

تا در صراط عشق شود مستشار تو

اصلا به ما بگو تو چه کردی که این چنین

پیچیده در همه جا سخن از شاهکار تو

آن شیرمرد عرصه ی غیرت که اینچنین

شد با نهیب حیدری اش مرزدار تو

 احسنت، آفرین به سخاوت، به این گذشت

تقدیم عشق شد همه دار و ندار تو

گفتی شکست شیشه ی عمرت ز داغ او

صبح بهار شد سیه و شام تار تو

داغ جوان چه کرده به جانت که اینچنین

اشکت شده نشان دل غمگسار تو

امروز دیدمت قد و قامت کمان شدی

غصه نخور ، حسین می آید کنار تو

با یاد لحظه ای که علی اکبرش وداع

کرد و حسین گشت شعور  و شعار تو

تو رو ضه خوانی و به گریز آشنا تری

ابکی علی الحسین، تمام قرار تو...

دختر شینا...
ما را در سایت دختر شینا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bigheid بازدید : 121 تاريخ : شنبه 13 خرداد 1396 ساعت: 22:32